۱۴۰۴/۰۴/۰۱ - ۲۲:۴۰
دلنوشته ای به یاد یک قهرمان؛

به یاد سردار | دلاوری از جنوب شهر، ساده زیست، چون کوه استوار

خبر رسید. اول آهسته، مثل شایعه‌ای دور. بعد مثل سیلی. محکم. بی‌رحم.سردار حاجی‌زاده شهید شد...

به یاد سردار | دلاوری از جنوب شهر، ساده زیست، چون کوه استوار

به گزارش سراج24؛ صبح، مثل هر روز، شروع شده بود. بی‌خبر از آن‌که قرار است ایران، یکی از ستون‌هایش را از دست بدهد. آفتاب آرام بالا می‌آمد و شهر هنوز بین بیداری و خواب سرگردان بود. تا اینکه خبر رسید. اول آهسته، مثل شایعه‌ای دور. بعد مثل سیلی. محکم. بی‌رحم.
سردار حاجی‌زاده شهید شد.

انگار یک‌باره همه‌چیز خاموش شد. نگاه‌ها به صفحه‌ها خشک شد. چهره‌ها بی‌صدا ماند. کسی نمی‌دانست چه بگوید. بغضی گُر گرفته در گلوی یک ملت، بی‌اذن، راه افتاده بود.

او فقط یک فرمانده نبود. مردی بود که چهار دهه، شب و روزش را، عمر و نفس‌اش را، برای اقتدار این سرزمین خرج کرد. از جنگ تحمیلی، نوجوانی‌اش را آورد به میدان. از آن خاک و خون، آبدیده شد. شد مرد موشک‌ها. شد صدای دقیق ایران در برابر تهدیدهای کور.

در نیروی هوافضای سپاه، کاری کرد که تا پیش از آن، رؤیا بود. موشک‌های نقطه‌زن، رادارگریز، با برد بلند، ساخته شدند نه در کارخانه‌های آمریکا یا روسیه، که در دل تحریم. در دل فشار. با دست‌هایی که بیشتر از ابزار، ایمان داشتند. در اتاق‌های مهندسی‌ای که چراغش با تعهد روشن می‌ماند، نه بودجه.

همین مرد بود که وقتی حاج قاسم رفت، چند روز بعد، حمله‌ی «عین‌الاسد» را فرمان داد. نه برای انتقام کور. برای بازگرداندن عزت. برای گفتن یک جمله‌ی صریح به دنیا: ما می‌توانیم بزنیم. و زدند. و دنیا ایستاد. هیچ سرباز آمریکایی کشته نشد، اما اقتدار ایران در چشم جهانیان سنگین نشست.
اما همه‌ی عظمتش، فقط در عدد موشک‌ها نبود. در سکوت‌هایش بود. در حرف‌های سنجیده‌اش. در آن نگاه سنگین و آرام. در آن‌جایی که ایستاد پشت تریبون و گفت: «من مسئولم. من مقصرم. اشتباه شد. ما زدیم.»

و آن روز، دل مردم شکست، اما سرشان بالا ماند. چون سرداری بود که زیر بار مسئولیت خم نشد. عذر نخواست، شانه خالی نکرد، فرار نکرد. ایستاد. درست مثل همیشه. مثل همان سال‌هایی که بی‌هیچ ادعا، می‌رفت پایگاه به پایگاه، خط به خط، تا امنیت را از نقشه به واقعیت تبدیل کند.

حاجی‌زاده اهل نمایش نبود. دوربین برایش غریبه بود. اما آمارها، کارنامه‌اش را فریاد می‌زدند. ده‌ها نوع موشک برد بلند، نقطه‌زن، ماهواره‌بر، سامانه‌های پدافندی بومی، از «سجیل» تا «خرمشهر»، از «رعد» تا «سوم خرداد»، امضای او را داشتند. بدون یک روز استراحت. بدون فخر. بدون غرور.
و حالا او رفته. نه با سکته، نه با مرگ خاموش. با گلوله، با خون، با لباسی که همیشه آرزوی خیس شدنش را داشت. شهادت، برای او مرگ نبود. معراج بود. پاداشی که بالاخره، خدا نصیبش کرد.

صدای گریه‌ها از اتاق‌ها بلند شد. حتی آن‌هایی که با او موافق نبودند، بغض کردند. چون مرد بودن، فقط در جبهه نیست؛ در راستی‌ست، در شجاعت است، در انصاف است. و او همه را داشت.

مردی از جنوب شهر تهران، ساده‌زیست، بی‌هیاهو.

او رفت. اما خواب راحت دشمنان هم با او رفت. چون نامش، نه یک اسم، که یک پرچم شد. هر جا صحبت از اقتدار ایران باشد، سایه‌ی حاجی‌زاده هست. هر جا جوانی بخواهد مستقل بیندیشد، راهش از مدرسه‌ی حاجی‌زاده می‌گذرد.

و ما ماندیم. با عکس‌هایش، با حرف‌هایش، با دستاوردهایش. و با بغضی که تا سال‌ها فرو نمی‌نشیند.

بعضی مرگ‌ها، غم نیستند. تکان‌اند. بیداری‌اند. و سردار، حتی در شهادتش، فرمانده ماند.

                                                                                                                                             

فاطمه حیدری؛ کارشناس ارشد و مدرس سواد رسانه

منبع: سراج24
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
capcha
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۸۳
آخرین مطالب
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••